چطور تکرارش نکنم؟
《از نظر من کسانی در کاری که میخواهند بکنند موفق هستند، که سرشان را بر نمیگردانند و گذشته را بنگرند. به جای آن به دور
《از نظر من کسانی در کاری که میخواهند بکنند موفق هستند، که سرشان را بر نمیگردانند و گذشته را بنگرند. به جای آن به دور
یک بار با خودم فکر کردم، معلوم نیست ما انسانها در گذشته، حال یا آینده زندگی میکنیم. همین الان. معلوم نیست من گذشتهی پارمیدا هستم،
امروز یک اتفاق خیلی خندهدار افتاد. البته اولش از نظرم زیاد خندهدار نبود، ولی الان کمی بامزه است. امروز داشتم سهتار میزدم، که رسیدم به
به نظر من زندگی شبیه به آدامس است. هرچقدر که میجوی تمام نمیشود و باز هم ادامه دارد. اولش کمی سفت و سخت است، اما
با دوست عمهام 《نازنین》 مکالمهای داشتم. از او پرسیدم:《ژانر مورد علاقهات چیست؟》 گفت:《من کتابهای کمدی را دوست دارم. تو چهطور ؟》 من گفتم: 《چه خوب،
دارد برف میآید. کسی بیرون قدم میزند. کی؟ رفتم ببینم. لرزم گرفت. شانههایم را جمع کردم. در دستانم ها کردم. از دهانم بخار میآمد. کمی
کتابی به نام خود خودم کلاریسبین را خواندم. خیلی قشنگ بود. وقتی که از من پرسیدند: «از این کتاب چه چیزی فهمیدی؟» نتوانستم جواب بدهم.
من امروز یک کارتون خمیری دیدم.از آن کارتون خوشم نیامد چون عروسکهایش کمی زشت بودند. به عمهام که کارش انیمیشن سازی است گفتم که دوستش
من عاشق نوشتن، نقاشی، خوانندگی، رقص، انیمیشنسازی، شاعری، و هر حرکتی که با هنر همراه باشد هستم. در این وبسایت با علاقهمندیها و دست نوشتههای من بیشتر آشنا میشوید.