کتابی به نام خود خودم کلاریسبین را خواندم. خیلی قشنگ بود. وقتی که از من پرسیدند: «از این کتاب چه چیزی فهمیدی؟» نتوانستم جواب بدهم. زیرا چیزی از کتاب یادنگرفته بودم. من تصمیم گرفتم ان کتاب را دوباره بخوانم. من یادگرفتم که باید همهی کتابهایم را با حوصله و دقت بیشتری بخوانم.
معرفی کوتاهی از این کتاب:
خود خودم کلاریسبین داستان دختری است که تک فرزند نیست اما دوست دارد مثل دوستش تک فرزند باشد. برادر کوچکترش همیشه او را اذیت میکند. برادر بزگترش اتاقش خیلی بوی بدی میدهد و به هیچکس هم اهمیت نمیدهد. کلاریسبین و دوستش باهم کتابی میخوانند که در آن یک دختر جاسوسی میکند. کلاریسبین کارهای روزمرهاش را مثل جاسوسها انجام میدهد. دوست کلاریسبین یک خانوادهی خیلی عالی دارد و او هم دلش میخوادش خانوادهای مانند دوستش داشته باشد.
در ادامه که این کتاب را خواندم معرفی بیشتری از آن میدهم.
آخرین نظرات: